نازنین جونمنازنین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

نازنین جونم

تولدت مبارک

امروز هوا دوباره حس قشنگی داره نم نم عشق و مستی از آسمون میباره تولدت مبارک ای گل گلدون من هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من ...
10 اسفند 1391

تو کیستی؟؟؟

        تو کیستی که مرا مادر می خوانی !!! و تاجی از افتخار بر سرم خواهی گذاشت... که بس ستودنی است.                       تو نازنین زهرای منی  ...
9 اسفند 1391

خدا را شکر

         تا عشق آمد دردم آسان شد خدارا شکر مادر شدم او پاره جان شد خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش درمن لبخند زد و جانم غزلخوان شد خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما یک غنچه زیبا و خندان شد خداراشکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد خدارا شکر سنگ صبورم نور چشمم میوه قلبم شب را ورق زد ماه تابان شد خدارا شکر مادر شدن یک امتحان سخت و شیرین است دلواپسی هایم دو چندان شد خدا را شکر         ...
9 اسفند 1391

چند قدم تا تولد مهربان نازنین زهرا

برای تو می نویسم... برای تو نازنینم که زیباترین جلوه آفرینشی... برای تو پاره وجودم که با آمدنت ارمغانی الهی تنها و تنها از جنس بهشت برایمان آوردی... خوش آمدی نازنین زهرا با آمدنت قلبم از خاطره های شیرین پر شد وقتی آمدی آفتاب نگاهت به زندگانیم روشنایی بخشید آمدنت در زندگیم نوید شادیها بود     زندگی بود عشق بود                    دوستت دارم... ...
9 اسفند 1391

جاذبه

  جاذبه سيب، آدم را به زمين زد … و جاذبه زمين، سيب را … فرقي نمي کند، سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌اي، غير از خداست . به جاذبه‌اي مي انديشم که پروازم مي دهد . ...
8 اسفند 1391

شاد باش...

  ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮﺕ ...   هر روز صبح وقتی چشمانم را باز می‌کنم به خودم می‌گویم: قدرت آن را دارم که روزم را شاد یا غمگین سازم، حق انتخاب با من است... به یاد داشته باش، امروز از دیروز مسن‌تر شدی و از فردا جوان‌تری... اگر تنها یک لحظه برای رسیدن به رویاهایت باشد، آن لحظه امروز است... دیروز گذشت، فردا هنوز نیامده است. فقط همین امروز را داری،    پس شاد باش...!      ...
8 اسفند 1391

زندگی

                            زنـــدگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند... زنـــدگی شیرین است ، مثل شیرینی یک روز قشنگ... زنـــدگی رویایی است ، مثل رویای یک کودک ناز... زنـــدگی زیباییست ، مثل زیبایی یک غنچه ی باز... زنـــدگی تک تک این ساعتهاست ، زندگی چرخش این عقربه هاست... زندگی راز دل مادر من ، زندگی پینه دست پدر است، زندگی مثل زمان درگذر است... ...
6 اسفند 1391

دوستتتتتتتتتتتتت دارم.

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی من هستی. دوستت دارم چون زیباترین خاطرات من هستی. دوستت دارم چون تنها ستاره زندگی من هستی. دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب من هستی. ...
6 اسفند 1391

حس مادرانه

ستاره قلب من: تا مادر نشی نمی فهمی؟!!! مادر بزرگم به مادرم می گفت: تامادر نشی نمی فهمی! مادرم به من می گفت : تا مادر نشی نمی فهمی! ومن هم به تو می گم تا مادر نشی نمی فهمی! توهم به دخترت خواهی گفت: تا مادر نشی نمی فهمی!              حس مادرانه یعنی چه! خدایا همه زنها رومادر کن تا حس مادرانه را تجربه کنند. ...
5 اسفند 1391